شعر


**پیاده رو شعر طنز **
من و پری و پونه/
باهم می رفتیم به خونه/
جونی دنبال ما افتاد/
کمی دهنم آب افتاد/
بد پیله و سریش شد/
افکار ما پریش شد/
متین و با وقاره/
جدی و پا به کاره/
بهش میاد که خواستگاره/
جز این کار دیگه نداره/
من یا پری یا پونه/
کدوم شدیم نشونه/
اگه شدم انتخابش/
مثبت میدم جوابش/
از کنار ما رد شد به کندی/
داد زد و گفت به تندی/
هر سه تاتون چه زشتید/
فکر می کنید حوری بهشتید/
شما که چاق و خیگید/
مثل پاتیل و دیگید/
راه نرید شونه به شونه/
تا یه کمی راه بمونه/
راه به این باریکی/
باید برید یکی یکی/
یخ بودم آب شدم/
همرنگ مهتاب شدم/
عجب حال و هوایی داشتم/
چه خوش خیالی داشتم/
خوش تیپ و خوش بدن بود/
افسوس که بد دهن بود/
اگه نشد خواستگارم/
حرف هاش اومد به کارم/
بیش از این مزه نریزم/
پیاده رو عمومیه عزیزم/

( حبیب )


**شعر طنز پایبند وصیت **
آن یکی زن شویش افتاد و بمرد .
بی درنگ او را به خاکش می سپرد.
بادزن به دست باد می زد خاک گور.
پر توان و پر انرژی پر ز شور.
پرسیدن باد زدن از بهر چیست؟
در گور مگر جز مرده کیست؟
گفت این راز نتوان گفتن به کس.
قولی بود بین من و این بی نفس.
این سخن بشنید پیرزنی حیلت ساز.
گفت ترفندی زنم و بر ملا کنم این راز.
چاره ای بهر افشای راز کرد.
نزد او رفت و سخن آغاز کرد.
گفت احسنت که قول خود نتوانی شکست.
ولیکن عمری بدین سان نتوانی نشست.
تو بر و رو داری و هستی جوان.
تو خواستگارها داری همچنان.
زین پس تنها شوی و بی هم زبان.
ازدواج می کن خود ز تنهایی وارهان.
گفت من بر وصیت پای بندم پای بند.
از چه پهن می کنی بر من دام و کمند.
پیر زن گفت تو مرا امین خود بدان.
بر من بگو آن قول و آن راز نهان.
تا تو را در حل آن یاری کنم.
باشد که من هم نکو کاری کنم.
زن لب گشود و گفت ای نازنین.
تنها خواست شوهرم بودش چنین.
تا هست گاه گل قبرم چو تر.
احترام نگهدار و مکن تو شور. (شوهر)
حال گر خواهی زین وصیت وارهم.
باد زن برگیر و باش هم رهم.
پیرزن با آن همه حیلت گری.
گفت:الحق که تو از من سری.

( حبیب )

**شعر طنز سوگند **
دیشب بی فکر و خیال بودم/
در خانه خود نزد عیال بودم/
درازکشیده و سریال می دیدم/
عیال جیغی زد و از جا پریدم /
گفت این طاهره دیگر کیست /
شماره او نزد تو از بهر چیست/
گفتم طاهره نیست و طاهرست/
همکار من و جوانی ماهر ست/
از او تهمت و از من سوگند /
از او اخم و از من لبخند/
گفتم من بجز تو به کسی دل نبستم/
همه عمر همدل و همراه تو هستم/
رو تهمت نزن و آرام باش/
بی خیال شو و فکر شام باش/
شامی در کار نیست کوفت خورده/
حاشیه نرو بد جنس موش مرده /
هر چه گفتم او گوش نکرد /
بی خیال نشد و فراموش نکرد/
طاقتم سرکرد و دل برد ز دستم/
چوب برداشتم و پاهاش شکستم/
او بیمارستان و من با طاهره ام/
او بستری و من بی دلهره ام /

(حبیب)

**شعر دل نبستن به دنيا **
دوش ساغر و پیمانه شکستم/
تا کس نبیند خمار و مستم /
دمی شادمان کنار یار نشستم/
ندانی که چه ها داد به دستم /
طاقتم سرکرد و دل برد زدستم/
چنین شد که از یار هم گسستم/
دمی به اهل  وافور پیوستم/
این نیز  کار داد به دستم /
دگر بر یارو می و حقه دل نبستم/
ز دنیا و هر چه در اوست گسستم/
در خلوتم و دل به حق بستم/
تا که لبیک گویم روز  الستم /

(حبیب)